شوق پرواز /  Dr. Ali Abbasi

شوق پرواز / Dr. Ali Abbasi

ومن یتوکل علی الله فهو حسبه
شوق پرواز /  Dr. Ali Abbasi

شوق پرواز / Dr. Ali Abbasi

ومن یتوکل علی الله فهو حسبه

قانون بقای لیبرالیسم در اقتصاد ایران، عامل بحران اقتصاد ایران

لیبرالیسم اقتصادی (انگلیسیEconomic liberalism‎) باور ایدئولوژیک به سازمان‌دهی اقتصاد به‌طور فردگرایانه است، به این معنا که تصمیمات اقتصادی به بیشترین اندازه ممکن توسط افراد و نه نهادها یا سازمان‌های جمعی گرفته شود.[۱] این باور دربرگیرندهٔ گستره ای از سیاست‌های اقتصادی گوناگون مانند آزادی حرکت است، ولی همواره بر مبنای پشتیبانی شدید از اقتصاد بازار و مالکیت خصوصی در شیوه‌های تولید است. گرچه لیبرالیسم اقتصادی می‌تواند تا اندازه معینی حامی مقررات گذاری دولتی باشد، ولی گرایش دارد هنگامی که دخالت دولت در بازار آزاد جلوی تجارت آزاد و رقابت باز را بگیرد، با آن مخالفت کند.

«لیبرالیسم یعنی صرفاً منافع خود را مدنظر داشته باشید و جمع در این‌جا بی‌معنی است. در درجه اول من منافع خودم را می‌بینم. وقتی کس دیگری منافع من را تأمین می‌کند این کافی است. 

در این صورت منافع ملی حذف می‌شود. 

اخلاق و مقاومت حذف می‌شود

تمکین کردن و مورد سلطه واقع‌شدن می‌آید.

 مهم‌ترین بخش آن‌هم مبانی فرهنگی و مبانی دینی است. چگونه می‌شود هم دین داشت و هم لیبرال بود؟ لیبرالیسم کاملاً در جهت فرد بودن است«


در یک دوره‌ای هر کس نیاز خودش را خودش تعیین می‌کرد، خانواده تعیین می‌کرد. ساده‌زیستی معمول بوده اما بعد از کینز، مصرف‌گرایی حاکم شدممکن است چیزی باشد که ما نخواهیم مصرف کنیم و اصلاً ضرورتی برای مصرف آن وجود ندارد؛ اما با تکرار و آموزش، الگوسازی می‌کنند. وقتی چیزی تکرار می‌شود مثل زبان در ذهن می‌ماند. وقتی رادیو و تلویزیون مدام مصرف کالایی را تکرار می‌کند، آن کالا تبدیل به نیاز می‌شود. اینجاست که فرد به یک مصرف کنند موردنظر سرمایه‌داری مانند یک معتاد تبدیل می‌شود. این فرد قهرمان سرمایه‌داری است. مصرف روح را شستشو می‌دهد، فرد دیگر قانع نیست. تشدید مصرف‌گرایی و واردات بی‌رویه کالاهای مصرفی و غیرضروری بزرگ‌ترین خدمت به امریکا است..

{کسی به نام کینز John Maynard Keynes   وقتی پیدا شد ، گفت اگر می‌خواهید ثروت تولید شود، باید مصرف کرد و نه پس‌انداز طبق نظر آدام اسمیت. هزینه نظامی افزایش می‌یابد کارهای عمرانی زیاد می‌شود. در این حالت مصرف بالا می‌رود و کارخانه‌ها شروع به کار می‌کنند و کسی بیکار نمی‌ماند.{


مهم‌ترین اصول لیبرالیسم عبارتند از:

1) فردگرایی؛ 2) آزادی خواهی؛ 3) خردگرایی؛4) عدالت اجتماعی؛ 5) تساهل

هیچ یک از اصول اساسی لیبرالیسم اقتصادی جنبه عملی به خود نگرفته است و تنها بر ثروت ثروتمندان و فقر فقرا افزوده شده و شکاف اقتصادی در میان طبقات مختلف جامعه به حداکثر خود رسیده است

مهمترین اصول لیبرالیسم اقتصادی

1- دخالت حداقلی دولت

2- به حداکثر رساندن منافع شخصی

3- عدم تضاد بین منافع شخصی و اجتماعی

4- اهمیت داشتن تمام منابع و فعالیت‌های اقتصادی

5- رشد اقتصادی بلندمدت

در جدول زیر اصول اساسی لیبرالیسم اقتصادی و برآیند عملی آنها در اقتصاد آمریکا به طور خلاصه مورد مقایسه قرار گرفته است:

ردیفاصولنتیجه عملی
1دخالت حداقلی دولتدخالت و دستکاری گسترده و حداکثری دولت
2به حداکثر رساندن منافع شخصیبه حداکثر رسیدن منافع شخصی یک درصد اقلیت جامعه و به حداقل رسیدن منافع اکثریت جامعه
3عدم تضاد بین منافع شخصی و اجتماعیتضاد منافع اقلیت سرمایه دار با اکثریت طبقه متوسط و اقشار ضعیف جامعه
4اهمیت داشتن تمام منابع و فعالیت‌های اقتصادیاهمیت داشتن سرمایه و از اهمیت افتادن نیروی کار، زمین،کشاورزی، مدیریت و …
5رشد اقتصادی بلندمدترکودها و بحران¬های مکرر، کسری بودجه دائمی، افزایش روزانه میزان

از مجموع آنچه که گفته شد، مشخص است که هیچ یک از اصول اساسی لیبرالیسم اقتصادی جنبه عملی به خود نگرفته است و تنها بر ثروت ثروتمندان و فقر فقرا افزوده شده و شکاف اقتصادی در میان طبقات مختلف جامعه به حداکثر خود رسیده است. طبقه متوسط در معرض از بین رفتن هست و روز به روز بر آمار فقرا افزوده می شود.

حال اگر در کشور ایران نیز دنباله روی از این اقتصاد انجام شده باشد، تصور آینده  و حال ایران زیاد دشوار نخواهد بود!!!

راهکار چیست؟

پیدا کردن آدم‌های که طور دیگری فکر می‌کنند، زیر بار این سیستم نمی‌روند، هرچند آن‌ها را به بی‌عقل بودن و کندذهن بودن متهم می‌کنند. این‌گونه افراد باید همدیگر را ببینند تا جلو اضمحلال و سقوط را بگیرند؛ اما مهم‌ترین اقدام، فرهنگی است.


متاسفانه اما دولت های ایران اسلامی

ظاهرا همه، لیبرال ها را دوست دارند
دولتمردان هیچگاه از اقتصادانان غیرلیبرال بهره ای نبردند. علت هم روشن است. از نظر دولتمردان، اقتصاددانان نهادگرا حرفهای آسمانی می زنند که هیچ گاه عملی نمی شود. البته استدلال آنها درست است. دقیقتر این است که نسخه های نهادگراها به دلیل دیر بازده بودن و ملاحظات نهادی و ساختاری و تاکید بر تدریجی بودن، جذابیت های لازم را برای اهل قدرت ندارد. مدیری که اولویت اولش حفظ میز و صندلی است، قاعدتا تلاش می کند روشی را دنبال کند که نتیجه اش در دوره مدیریت خودش نشان داده شود و تنها هزینه ها به دوره مدیریت بعدی منتقل شود. به این ترتیب آنچه در خاطره مردم می ماند دوران طلائی مدیر دیروز و دوران نکبت بار و به اسارت رفته مدیر بعدی است. البته مدیر بعدی نیز همان می کند که اسلاف خود کرده اند و این مشکلات اصلی کشور است که دست به دست می شود و همراه با قانون بقای اقتصاددانان لیبرال، باقی می مانند.

چرا اقتصاددانان لیرال مسلک در ایران یکه تاز در مشاوره و هدایت دول هستند؟

1- جذابیت تئوری های شوک درمانی، برای اهل قدرت است

مهمترین اثر سیاست های شوک درمانی زودبازه بودن و داشتن بازدهی فوری با اثر ماندگار سیاسی است 

2- اقتصاد وابسته به قدرت سیاسی است و لذا قابلیت دارد که غیرلیبرال را حذف و باقی را هم لیبرال سازد.

ژنرال های اقتصادی دولت از شیکاگویی های وطنی برگزیده می شوند.

3- نسخه های نهادگراها به دلیل دیر بازده بودن و ملاحظات نهادی و ساختاری و تاکید بر تدریجی بودن، جذابیت های لازم را برای اهل قدرت ندارد. مدیری که اولویت اولش حفظ میز و صندلی است، قاعدتا تلاش می کند روشی را دنبال کند که نتیجه اش در دوره مدیریت خودش نشان داده شود و تنها هزینه ها به دوره مدیریت بعدی منتقل شود.

4- هزینه ها فشاری بر گرده جریان های رانتی و پرسود و طبقه سرمایه دار کشور وارد نمی کند و طبیعی است که در این گام بلند از حمایت آنها مقابل شورش پابرهنه ها برخوردار است

5- اقتصاددانان لیبرال هیچگاه حاضر نمی شوند هزینه سیاست های شوک درمانی را بپذیرند. در همه این موارد بعد از شکل گیری بحران های اجتماعی و شکلگیری برخی شورش های خیابانی، می گویند عامل اصلی این مشکلات فساد اقتصادی و بی نظمی و درست اجرا نشدن سیاست ها و پارتی بازی و غیره بوده است.

6- این جریان بیشترین ژست های تبلیغی را برای جوانان و مردم دارد به همین دلیل دارای جذابیت های سیاسی در کف جامعه است.نائومی کلاین در دکترین شوک بخوبی و با جزئیات و با ذکر نمونه های متعدد تاریخی، دروغگویی مدعیان دموکراسی و شعارهای رنگارنگ و هذیان گوئی های بنیادگرایان بازار را توضیح می دهد.

7- واقعیت رابطه جریان رانتی اقتصاد با نئولیبرال های وطنی است. این جریان از مکیدن خون اقتصاد حیات و ممات دارد و ادامه زندگی اش در تغییرات آنی و سیاست های هیجانی و شوک آلود است. 

8- این جریان که پیوند عمیقی نیز با طبقه سرمایه دار کشور دارد و به سختی می تواند این دو طائفه را از هم جدا دانست، مهمترین حامیان سیاست های شوک درمانی در اقتصاد هستند. منافع این گروه اقتضا می کند که از سیاست های دولتی در حوزه اقتصاد حمایت کنند. 

اصلا هم مهم نیست که با گرایش های سیاسی این دولت همراه هستند یا نه. به همین دلیل میان دولت تدبیر و مهرورز و اعتدال و اصلاحات و سازندگی هیچ فرقی نمی بینند!

جای نگرانی  است ، هرچند دولت ها یا برخی مدیران هم گاهی تلاش می کنند تا حرکت هایی در جهت و به اسم اقتصاد " مقاومتی" انجام دهند لکن مشاهده می شود که نتیجه بازهم به کام اقتصاد لیبرالی خواهد شد!

مثلا با کاهش ارزش پول ملی (ریال) و گران کردن  دلار  یا تردید در گران کردن ریال ، به ظاهر با هدف جلوگیری از واردات بی رویه و حمایت از صادرات و سودآور جلوه کردن صادرات.............................

نتیجه ای جز فشار کمرشکن بر توده ملت که اقشار ضعیف و متوسط هستند به دست نمی آید. 

ناپایدار شدن بازار و فشار روانی بر بازار و مردم، 

سرسام آور شدن تورم و

 پوچ شدن تلاشهای قشر کارگر و کارمند و حتی مهندس و فرهنگی و اساتید دانشگاه و کسبه کوچک نتیجه این مسیر های خواسته یا ناخواسته  اشتباه در اقتصادایران است.

************************************